جدول جو
جدول جو

معنی گرد خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

گرد خوردن
(زَ کَ / کِ دَ)
گردآلود شدن. (آنندراج) :
میخورد گرد عبث محمل لیلی در دشت
نیست جز عشق تمنای دگر مجنون را.
صائب (از آنندراج).
آزادگان بجای رسیدند و ما همان
زآن رهروان که گرد پس کاروان خورند.
نظیری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گرد خوردن
گرد آلود شدن: می خورد گرد عبث محمل لیلی در دشت نیست جز عشق تمنای دگر مجنون را. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گره خورده
تصویر گره خورده
آنچه در آن گره ایجاد شده، کنایه از مشکل و پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد آوردن
تصویر گرد آوردن
جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره خوردن
تصویر گره خوردن
گره پیدا کردن، در هم پیچیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخیدن، گشتن، گردش، بر گرد خود یا چیزی گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد آوریدن
تصویر گرد آوریدن
جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن، گرد آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گول خوردن
تصویر گول خوردن
فریب خوردن، گول خوردن، فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب خوردن
تصویر ضرب خوردن
صدمه خوردن، آسیب دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو خوردن
تصویر فرو خوردن
خودداری از بروز حالتی مثل خشم یا خنده یا حرف و مانند آن، از میان برداشتن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
(زِ پَ رُ تَ)
خوردن درد. تحمل درد:
یکی را همه ساله رنج است و درد
پشیمانی و درد بایدش خورد.
فردوسی.
تا وصل ترا هجر تو ای ماه فروخورد
دردی نشناسم که دوصد بار نخوردم.
فرخی.
همی خور می از بن مخور هیچ درد
که می سرخ دارد دو رخسار زرد.
اسدی.
پس این ناله و نوحه چندین چراست
غریویدن و درد خوردن کراست.
شمسی (یوسف و زلیخا).
چرا درد نهانی خورد باید
رها کن تا بگوید دشمن و دوست.
سعدی.
دردی نبوده را چه تفاوت کند که من
بیچاره درد می خورم و نعره می زنم.
سعدی.
- درد چیزی یا کسی خوردن، دریغ خوردن و تأسف. (یادداشت مرحوم دهخدا). غم و غصه خوردن:
سران سپه را همه گرد کرد
بسی درد و تیمار لشکر بخورد.
فردوسی.
سپهبد پذیرفت و آرام کرد
همه شب ز بهرش همی خورد درد.
اسدی.
- درد و غم خوردن، اندوهگین و متأسف شدن:
خدای داند کاندر درختها نگرم
ز درد و غم که خورم چون زنان بگریم زار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
بسته شدن با گره:
رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت
اینقدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا؟
میرزا معز فطرت (از آنندراج).
قفل وسواسی است در کف رشتۀ اعمالها
میخورد صد جا گره تا یک گره وا میشود.
میرزا یوسف واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ بُ دَ)
جمع کردن. فراهم آوردن. (از آنندراج) :
اگر بخشش و دانش و رسم و داد
خردمند گرد آورد با نژاد.
فردوسی.
چو شد پادشا بر جهان یزدگرد
سپه را ز شهر اندرآورد گرد.
فردوسی.
که هرچند گرد آورم خواسته
همان کاخ و هم گنج آراسته.
فردوسی.
گرد آورم سپاهی دیبای سبزپوش
زنجیرزلف و سروقد وسلسله عذار.
منوچهری.
پس علما را جمع گرد آورد در سر و ایشان را گفت: من این سگ زندیق را به دست آوردم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 64). از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه نبشت. (نوروزنامه).
مور گرد آورد به تابستان
تا فراغت بود زمستانش.
سعدی (گلستان).
ز هستی تهی آی سعدی صفت
که گرد آوری خرمن معرفت.
سعدی (بوستان).
یکی عدل تا نام نیکو برد
یکی ظلم تا مال گرد آورد.
سعدی (بوستان).
رجوع به گرد آوریدن شود.
- فهم گرد آوردن، حواس جمعی. در تداول امروز، توجه و دقت. تمرکز افکار:
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم.
مولوی.
فهم گرد آرید و جان را دل دهید
بعد از آن از شوق پا در ره نهید.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضرب خوردن
تصویر ضرب خوردن
صدمه و آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ضرربردن ضرر کشیدن ضررکردن: زیان بردن زیان دیدن زیان کردن ضرر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
باده خوردن نوشیدن عرق: گه عرق خوردم و گه بنگ زدم تا که تریاکی و الدنگ شدم. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
بلعیدن بحلق فرو بردن، تحمل کردن، یا فرو خوردن خشم (غیظ) خودداری کردن از اظهار آن کظم غیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارد خوردن
تصویر کارد خوردن
مورد اصابت ضربه کارد واقع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد آورده
تصویر گرد آورده
جمع کرده فراهم آورده، تالیف کرده مولف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره خورده
تصویر گره خورده
چیزی که گرهی در آن ایجاد شده، امری که در آن مشکلی پدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرما خوردن
تصویر گرما خوردن
دچار سرما شدن مقابل سرما خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزند خوردن
تصویر گزند خوردن
گزند دیدن آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گرد آوردن: سپاهی که نوروز گرد آورید همه نیست کردش زناگه شجام. (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود خوردن
تصویر سود خوردن
ربا خوردن تنزیل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک خوردن
تصویر ترک خوردن
شکاف برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرص خوردن
تصویر حرص خوردن
کادیدن خشمیدن عصبانی شدن خشمگین گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ خوردن
تصویر چرخ خوردن
چرخ زدن چرخیدن
فرهنگ لغت هوشیار
رنج کشیدن مشقت بردن، غم خوردن غصه خوردن، اندوه فراوان بردن غم فراوان خوردن، صبر و تحمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تاثیر کردن باد در بدن شخص، در معرض هوا قرار گرفتن، تاب خوردن برارجوحه نشستن و بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد آوردن
تصویر درد آوردن
تولید درد کردن، رنجور و بیمار کردن، فجع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بید خوردن
تصویر بید خوردن
سوراخ سوراخ شدن پارچه پشمی و قالی بسبب کرم بید
فرهنگ لغت هوشیار
گره ایجاد شدن: رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت این قدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا ک (معز فطرت)، ایجاد مشکلی شدن در امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خوردن
تصویر گوش خوردن
گوشمال دیدن آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره خوردن
تصویر گره خوردن
((~. خُ دَ))
گره به وجود آمدن، کنایه از بروز مشکل و مانع در کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرد آوردن
تصویر گرد آوردن
((~. وَ دَ))
جمع کردن، فراهم آوردن
فرهنگ فارسی معین